- دور برداشتن
- گرم شدن خیز برداشتن
معنی دور برداشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- دور برداشتن
- سرعت گرفتن، سرعت پیدا کردن، تند شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دست از کسی یا کاری دست کشیدن از او یا از آن ول کردن
ترسیدن
بلند کردن باری را از دوش و گردن و پشت کسی یا چارپایی، آبستن شدن حامله شدن، تخفیف دادن رنجهای کسی. یا بار برداشتن از دوش کسی. باو کمک کردن ویرا یاری کردن
خاک برداشتن از زمین، زمین را گود کردن
لیست کردن، سیاهه کردن، سیاهه نوشتن
نقاشی کردن
نقاشی کردن
دست برآوردن، دست بلند کردن
کنایه از ول کردن، صرف نظر کردن، دل کندن از چیزی
کنایه از ول کردن، صرف نظر کردن، دل کندن از چیزی
سیاهه برداری پیکر برداری تصویر صورتی را برداشتن، استنساخ کردن از نوشته ای، عکس گرفتن
خاک برداری کردن در زمینی برای ساختن چیزی
یاد داشت برداشتن یاد داشت کردن
Contain
содержать
enthalten
містити
zawierać
contenere
contener
contenir
bevatten
mengandung
समेटना
kujumuisha
অন্তর্ভুক্ত করা
شامل ہونا
دست کشیدن، دل برداشتن، از چیزی دل کندن از آن قطع علاقه کردن، صرف نظر کردن